dissolvent
معنی
مبطل، گدازنده، حل کننده، محلل، برنده
سایر معانی: حلال، آب کننده، ماده ی حل کننده، وشاینده
[شیمی] حلال، گشاینده
[نساجی] حلال
سایر معانی: حلال، آب کننده، ماده ی حل کننده، وشاینده
[شیمی] حلال، گشاینده
[نساجی] حلال
دیکشنری
حلال
اسم
dissolventگدازنده
solver, dissolventحل کننده
dissolventمبطل
dissolvent, solvent, resolventمحلل
صفت
winning, cutting, incisive, trenchant, conductive, dissolventبرنده
ترجمه آنلاین
حل شونده