معنی

محلل، مایع محلل، قابل پرداخت، حلال، قادر به پرداخت قروض
سایر معانی: قادر به پرداخت بدهی ها (در برابر: ناقادر به پرداخت بدهی ها insolvent)، واگشا، پراکاو، حل کننده، واگشاگر، پراکاوگر، پژنگ، مفتاح، توضیح دهنده، برطرف کننده، چاره، قادر به پرداخت قرو­
[شیمی] حلال
[عمران و معماری] حلال
[صنایع غذایی] حلال، مایع محلول، قادر به پرداخت قروض
[مهندسی گاز] حلال، حل کننده
[زمین شناسی] حل کننده حلال
[حقوق] مستطیع، قادر به پرداخت دیون، ملی
[نساجی] حلال - ماده حل کننده
[ریاضیات] حلال
[پلیمر] حلال

دیکشنری

حلال
اسم
dissolvent, solvent, resolventمحلل
solventمایع محلل
صفت
solvent, lawful, legit, kosher, licit, resolventحلال
solventقادر به پرداخت قروض
payable, due, exigible, liable, solvable, solventقابل پرداخت

ترجمه آنلاین

حلال

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.