اعتبار، باور کردن، قابل قبول بودن سایر معانی: باور کردنی [حقوق] اعتبار، قابلیت قبول [آمار] باورمندی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باور کردنی و معقول بودن سایر معانی: باورکردنی و معقول بودن
استحکام، استواری، ثبات، پایداری، پایایی، محکمی، پا بر جایی سایر معانی: پرداس، برجایی، درواخی، ناجنبایی، بی تکانی، تعادل، توازن، ترازمندی، همسنگی، همترازی، مقاومت در برابر تغییرات شیمیایی، وا ...