معنی

استحکام، استواری، ثبات، پایداری، پایایی، محکمی، پا بر جایی
سایر معانی: پرداس، برجایی، درواخی، ناجنبایی، بی تکانی، تعادل، توازن، ترازمندی، همسنگی، همترازی، مقاومت در برابر تغییرات شیمیایی، واپارناپذیری، پردوامی، دوام، دیرپایی، ثبات قدم، اراده
[عمران و معماری] پایداری - ثبات - استقامت - استواری - پایایی
[برق و الکترونیک] پایداری - پایداری 1. عدم وجود تغییرات ناخواسته .2. قابلیت بازسازی نیروهایی که برابر یا بزرگتر از نیروهای ایجاد کننده اعوجاج در سیستم کنترل هستند، به طوری که نقطه تعادل دوباره به دست آید. 3. عدم وجود نوسانهای ناخواسته.
[صنایع غذایی] استواری، استحکام، ثبات، پایداری
[مهندسی گاز] پایداری، ثبات
[صنعت] ثبات - عبارتست از میزان نوسانات بوجود آمده در سیستم اندازه گیری در اندازه گیری های یک مشخصه از یک قطعه و یا قطعه مرجع در طول یک بازه زمانی. به عبارت دیگر، ثبات عبارتست از تغییراتِ تمایل در طول زمان.
[نساجی] پایداری - ثبات - دوام - پایداری یک ماده شیمیائی در شرایط مختلف
[ریاضیات] ثبات، پایایی، پایداری، استقرار، ایستادگی، تعادل، استواری
[معدن] پایداری (حفاری اکتشافی)
[آب و خاک] پایداری

دیکشنری

ثبات
اسم
stability, register, consistency, constancy, recorder, fixityثبات
stability, resistance, durability, endurance, constancy, stablenessپایداری
strength, stability, rigidity, fortification, solidity, resistanceاستحکام
stability, solidity, constancy, stableness, backbone, stabilizationاستواری
stability, durability, perpetuityپایایی
solidity, fastness, firmness, stabilityمحکمی
inviolability, firmness, immutability, stabilityپا بر جایی

ترجمه آنلاین

ثبات

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.