عیاری، خاتوله، خبی، مکاری، خدعه سایر معانی: حیله بازی ,نیرنگ بازی ,روباه بازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خزیدن، سینه مال رفتن، مورمور شدن سایر معانی: چهار دست و پا رفتن (به طوری که شکم نزدیک به زمین باشد)، سینه خیز رفتن، دزدانه رفتن، (با ترس و لرز یا با آهستگی یا مخفیانه) حرکت کردن، (معمولا با: ...
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری سایر معانی: بزهکاری، فژاکن، لغزش (اخلاقی)، (عامیانه) قابل تاسف، دریغ آمیز، جای تاسف [حقوق] جنایت، جرم، تبهکاری
نامرد، جبون، خسیس سایر معانی: آدم پست و بزدل، دون، بدکار و ترسو، نابکار، لئیم، کژدل، ناجوانمرد، ادم دون وپستی که از خطر می گریزد
مکار، پرنیرنگ، فریب امیز سایر معانی: فریبکار، متقلب، نیرنگ باز، آورندگر، دغل، فریب آمیز، نیرنگ آمیز
فریبنده، فریبا، فریب امیز، گمراه کننده، گول زننده سایر معانی: نیرنگ آمیز، فریب آمیز، ریشخندآمیز، آب زیر کاه، لیوه، غلط انداز
منحرف، گمراه، کج، غیر مستقیم، بی راهه سایر معانی: نادرست، دغل، ناراست خوی، مزور، حیله گر، ترفندباز، کجراه، کژرو، پرپیچ و خم، دور و دراز، مزورانه، نادرستانه، ترفندآمیز
متقلب، نا درست، دغل، بی شرف، بی همه چیز، تقلبامیز سایر معانی: بی امانت، نابکار، فریبکار، نانجیب، بانادرستی، فریبکارانه، تقلب آمیز، با فریبکاری، فاقد امانت
طفره رفتن، تجاهل کردن، طفره زدن، از سر باز کردن، طفره زدن از، گریز زدن از سایر معانی: (با زرنگی از چیزی دوری کردن) از زیر (چیزی) در رفتن، شانه خالی کردن، زیربار (چیزی) نرفتن، طفره زدن (یا رف ...
روباه بازی، روبه صفتی، دورویی، کفک زدگی، فاسدشدگی، ترشیدگی
پنهانی پنهان بودن
حدس، گمان، خیال، تخمین، فرض، ظن، حدس زدن، خیال کردن، تخمین زدن، فرض کردن سایر معانی: برآورد تقریبی کردن، گمان کردن، داوری ناشی از حدس و قیاس [ریاضیات] حدس زدن، حدس