دیر کار، تاخیر کردن، بتعویق انداختن، کند ساختن سایر معانی: (رشد و پیشرفت و غیره) به تاخیر افتادن یا انداختن، عقب انداختن یا افتادن، کند کردن یا شدن، دچار عقب افتادگی ذهنی کردن، کندذهن کردن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنار گذاردن، ببعد موکول کردن، تاقچه دار کردن، در قفسه گذاردن، قفسه دار کردن، شیب دار کردن یا شدن سایر معانی: تاقچه گذاشتن، روی تاقچه گذاشتن، در قفسه گذاشتن، به بعد موکول کردن، مسکوت گذاشتن ...