سر، سبک پریدن، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور سایر معانی: به آسانی و نرمی حرکت کردن، لیز خوردن، به آسانی روان شدن، سراندن، سر دادن، (زمان و غیره) به تدریج گ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جست، جست بزن، جست زدن، از قلم اندازی، رقص کنان حرکت کردن، سفید گذاردن قسمتی از نقاشی، پریدن، جست و خیز کردن، ورجه ورجه کردن، پرش کردن، لی لی کردن، بالا و پایین رفتن، تپیدن سایر معانی: ورجه و ...