ناقص، نا تمام، ناکامل، از بین رفتنی سایر معانی: نابسمند، کم دار، کاستی دار، معیوب، ناهام [برق و الکترونیک] ناکامل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرسری، ظاهری، صوری، سطحی سایر معانی: رویه ای، برونه ای، وابسته به سطح، مسطحه، مساحتی، هامنی، کم ژرفا، کم عمق، کم مایه، بی مایه، برونی [صنایع غذایی] صوری، سط حی، سرسری، ظ اهری ...
دقیق، نازک، لطیف، باریک، بدون نقطه اتکاء سایر معانی: (هوا) رقیق، منبسط، قلیل، کم، نابسنده، ضعیف، رفیق [نساجی] رقیق - باریک - نازک - لطیف - ظریف