زرق و برق، حالت نمایشی، تظاهر، خود نمایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن سایر معانی: (قدیمی) رجوع شود به: glisten، glisten درخشیدن
خوشى، شادمانى
درخشندگی، جلوه، شکوه، تلالو سایر معانی: resplendence درخشندگی