scintillation
معنی
جرقه، برق، درخشش، برق زنی
سایر معانی: جرقه زنی، خرفک زنی، آییژک پرانی، اخگر، ژابیژ، (ستاره) چشمک زنی، سوسو
[برق و الکترونیک] جرقه زدنی، برق زدنی - سوسوزنی 1. جرقه ای از نور ( فوتونهای نوری) که به وسیله ذره یونیده ساز یا فوتون در فسفر تولید می شود . 2. جا به جایی ظاهری سریع، نمایش هدف از موقعیت متوسط خود روی صفحه نمایش رادار . یک دلیل آ« انتقال نقطه بازتابش مؤثر روی هدف میتواند باشد. آن را سوسوزدن هدف یا برق زدن هدف نیز می نامند. 3. محو شدگی تصادفی سریع سیگنالهای رادیویی ریزموج در اثر افت و خیز ضریب شکست اتمسفر . در خطوط مخابراتی نوری نیز امکان ایجاد چنین افت و خیزهایی در اثر تلاطم هوا وجود دارد.
سایر معانی: جرقه زنی، خرفک زنی، آییژک پرانی، اخگر، ژابیژ، (ستاره) چشمک زنی، سوسو
[برق و الکترونیک] جرقه زدنی، برق زدنی - سوسوزنی 1. جرقه ای از نور ( فوتونهای نوری) که به وسیله ذره یونیده ساز یا فوتون در فسفر تولید می شود . 2. جا به جایی ظاهری سریع، نمایش هدف از موقعیت متوسط خود روی صفحه نمایش رادار . یک دلیل آ« انتقال نقطه بازتابش مؤثر روی هدف میتواند باشد. آن را سوسوزدن هدف یا برق زدن هدف نیز می نامند. 3. محو شدگی تصادفی سریع سیگنالهای رادیویی ریزموج در اثر افت و خیز ضریب شکست اتمسفر . در خطوط مخابراتی نوری نیز امکان ایجاد چنین افت و خیزهایی در اثر تلاطم هوا وجود دارد.
دیکشنری
ضرب و شتم
اسم
spark, sparkle, arc, scintillation, scintilla, flakeجرقه
power, electricity, lightning, lightning, flash, scintillationبرق
shine, sparkle, luster, luminosity, glitter, scintillationدرخشش
scintillationبرق زنی
ترجمه آنلاین
سوسوزن