ملخ، اتش بازی کوچک سایر معانی: (جانورشناسی) ملخ (تیره ی acrididae)، نوعی مشروب الکلی (مخلوطی از کرم دومانت سبز و کرم کاکائو)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندمل
(جانور شناسی) ملخ تنبل (romalea microptera - بومی جنوب خاوری ایالات متحده)
(جانورشناسی) ملخ شاخک کوتاه (تیره ی acrididae)
کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده را تماشامیکند
موکل، مشتری، ارباب رجوع سایر معانی: مراجع، چاره جوی، کار آور، کارده، (در مورد کشور یا ملت و غیره) وابسته (client state هم می گویند)، کسی که از خدمات اداره یا موسسه ای (به ویژه خیریه) بهره من ...
حشره، کرم خوراک، کرم ریز، کارتنه، جمنده سایر معانی: (جانورشناسی) حشره (رده ی بزرگ insecta که بندپا و بند تن هستند) خرفستر، مخنده، (مجازی) جانور موذی، کرم خوراک مثل کرم پنیر و غیره، عنکبوت [ن ...
اقاقیا، ملخ سایر معانی: میگ (رجوع شود به: grasshopper)، رجوع شود به: seventeen-year locust، (گیاه شناسی) اقاقیا (robinia pseudoacacia از جنس acacia و خانواده ی pea)، اقاقیای آمریکایی، درخت ل ...
خدماتی که در طی ساعات غیراوج برای بردن مسافران از مبدأ به مراکز خرید و برگرداندن آنها در نظر گرفته میشود [حملونقل درونشهری - جادهای] ...
واژههای مصوب فرهنگستان