(مجازی) خلاصه کردن، کوته وار کردن، لب مطلب را گفتن (یا نوشتن) (encapsule هم می گویند)، در پوشینه (کپسول) قرار دادن، پوشینه دار کردن، بصورت کپسول دراوردن، در کپسول گذاردن، در محفظه ای قرار دا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوشش، جام، لفاف، پاکت، پاکت نامه، حلقهء گلبرگ سایر معانی: پاکت (برای نامه)، (صفحه ی گرامافون و غیره) لفاف، پیراگیر، پیراگیره [سینما] پوشش لامپ / حباب [عمران و معماری] پوش - پوشش [کامپیوتر] پ ...
لفاف، پوشه، تاه کن سایر معانی: پرونده، (شخص یا اسباب) تاشو، جمع شو، لفاف در کاغذ [کامپیوتر] پوشه - پوشه، دایرکتوری فرعی یک دایرکتوری فرعی ( مک اینتاش، ویندوز ) یا گروهی از تصاویر برنامه ای ( ...
جلد، کتاب، کت، ژاکت، نیمتنه، پوشه، در پوشه گذاردن، پوشاندن، جلد کردن سایر معانی: (نظامی) فرنج، (از ریشه ی عربی)، پوشش برونی، پوشنه، رو پوش، رویه، روی گیر، پوشینه، روکش کتاب (dust jacket هم م ...
خط کشی، لنت، تودوزی، استر، استر دوزی، استری سایر معانی: آستر، مغزی، فراویز، سجاف، پارچه ی آستری، (چرم یا کاغذ و غیره) آستری [عمران و معماری] پوشش - روکش - آسترکشی - روکوب [زمین شناسی] پوشش، ...
پرده، پوسته، غشاء، پوست، غشا، پوشه، میان پرده، شامه سایر معانی: (زیست شناسی - کالبد شناسی) شامه، بچ [عمران و معماری] غشا - پرده - غشایی - نقاب - دیوار هسته ای - لایه [دندانپزشکی] غشاء [برق و ...