سوزانی سایر معانی: تیزى، درشتى، زنندگى
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تند، زننده سایر معانی: (رفتار و سخن) نیش دار، تلخ، پرطعنه، سوزان
زیرک، ماهر، زبر دست، زرنگ، چیره دست، چابک، چالاک، تردست سایر معانی: سبکدست
بلند همت، جاه طلب، ارزومند، نامجو سایر معانی: بژهان، فرازجو، بسیار مشتاق (موفقیت یا قدرت یا شهرت)، غیرتمند، بلندپرواز، مستلزم کوشش و مهارت بسیار
از روی خشم سایر معانی: از روی خشم
زاویهای، گوشه دار، گوشهای، لاغر سایر معانی: زاویه دار، قناس، استخوانی، ناموزون و ناجور [عمران و معماری] زاویه ای - گوشه دار - گوشه ای [برق و الکترونیک] زاویه ای [ریاضیات] زاویه ای، مربوط به ...
جمع کننده، دقیق، گس، تند و تیز، قابض، داروی قابض، سخت گیر، شاق سایر معانی: خشن و سوزان، تند و خشن، هم کش، مولد انقباض و مانع ترشح یا خونروش، بندآور، داروی هم کش، داروی بند آورنده ی خون، سفت، ...
ملتفت، مطلع، باخبر، اگاه، بااطلاع، مسبوق سایر معانی: آگاه، مواظب
خار دار سایر معانی: تیغکدار، نیشدار، برنده
تلخی سایر معانی: تندی
محیل، حیله گر، مکار، خودخواه و مزور، نیرنگ باز [کامپیوتر] دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین . [برق و الکترونیک] محاسبه
زیبا، شیک، باب روز سایر معانی: (فرانسه) شیک