سردرپیش، ننگین، شرم اور سایر معانی: شرم آور، ننگ آمیز، خجلت آور، گست، هرزه، زننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطور شرم اور
ننگ اوری، رسوایی، عار، قباحت، زشتی
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر، فرومایه، خسیس، پست، بنیان نهادن، مبنا قراردادن، پایه زدن سایر معانی: پی، جرز، (نق ...
محکوم کردنی ,محکوم شدنی ,شایان سرزنش ,قابل اعترا
خوار، پست، مطرود، زبون، نکوهش پذیر سایر معانی: نفرت انگیز، بیزار کننده، بیزارگر، (بسیار) ناپسند، آریغ انگیز، (بسیار) ناستوده، سفله، مذموم
تبه کاری، بدکاری، ستمکاری، شرارت، وقاحت، هرزگی
زشت، اشکار، انگشت نما، وقیح، برملا سایر معانی: بسیار بد، زننده، شرم آور، وقیح (وقیحانه)، قبیح (قبیحانه)، شنیع، فاحش، رسوا
ننگین، افتضاح اور، شرم اور، گمنام سایر معانی: بدون افتخار، بی افرند، شر آور، باآبروریزی، افتضاح آمیز
شنیع، زشت، شریر، بدکار، نابکار سایر معانی: بدجنس، ناهنجار
قابل تاسف سایر معانی: تاسف آور، افسوس انگیز، دریغ آور
بد، تکان دهنده، هولناک، برخورنده سایر معانی: روانکوب، زننده، بسیار ناخوشایند، مستهجن، ناپسند، قبیح، زشت، منزجر کننده، مایه انزجار، موحش، بسیار بد