جدا کردن، بریدن سایر معانی: جداکردن یا شدن، دور افتادن، قطع کردن یا شدن، پاره کردن یا شدن، گسستن، منفصل کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] کاهش شدید نرخ رسمی
[عمران و معماری] فرسایش ناهنجار
[نساجی] آب سخت
جدا شدنی، تفکیک پذیر سایر معانی: بریدنی، قطع کردنی یا شدنی، جداکردنی یا شدنی، سوا شدنی [حقوق] قابل تفکیک، قابل تقسیم
[حقوق] قرارداد قابل تفکیک (به چند تعهد مجزا و مستقل)
جدا، مختلف، چندین، چند، برخی از، چند، چندی، چندین سایر معانی: بسمار، شمارا، مجزا، مشخص، جداگانه، متمایز، معدود، متعدد، 5 - چند نفر، چندتا [حقوق] منفردأ، به تفکیک، مجزا [ریاضیات] چند، متعدد ...
[ریاضیات] چند ورودی
[حقوق] مسئولیت انفرادی
جدا از هم، به طور مجزا، جداجدا، جداگانه، سواسوا، منفردا، تک تک، یک یک [حقوق] انفرادأ، منفردأ
خشک، سخت، سخت گیر، شاق، شدید، عنیف سایر معانی: ستهم، دشوار، مشکل، جانفرسا، سور، جدی، عبوس، تندخو، ساده، بی آذین، بی زیب، طاقت فرسا [فوتبال] طاقت فرسا
توفان محلی شدید [علوم جَوّ] هر توفان مخرب شدید محلی، مانند توفان تندری شدید و توفان تگرگ و پیچند
واژههای مصوب فرهنگستان