severable
معنی
جدا شدنی، تفکیک پذیر
سایر معانی: بریدنی، قطع کردنی یا شدنی، جداکردنی یا شدنی، سوا شدنی
[حقوق] قابل تفکیک، قابل تقسیم
سایر معانی: بریدنی، قطع کردنی یا شدنی، جداکردنی یا شدنی، سوا شدنی
[حقوق] قابل تفکیک، قابل تقسیم
دیکشنری
قابل جدا شدن است
صفت
detachable, separable, dissoluble, precipitant, severableجدا شدنی
separable, severableتفکیک پذیر
ترجمه آنلاین
قابل جدا شدن