حساسیت، احساس و درک، هش سایر معانی: سوهش پذیری، سوهشمندی، توانایی احساس، (معمولا جمع) احساسات، نازک طبعی، ظرافت طبع، زودرنجی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حساسیت نسبت به ستایش
بیهوشی، بی حسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی سایر معانی: بیهوشی، بیحسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی
اگاهی، اطلاع، هشیاری، معرفت سایر معانی: اگاهی، اطلاع، هشیاری
تاثیر، ظاهر، احساس، شور، حس سایر معانی: سترسا، پولاب، سوهش، سهش، غلغله، هیجان، جوش و خروش، شور و هیجان
معنی، جهت، احساس، مفهوم، مفاد، مضمون، هوش، حس، شعور، حس تشخیص، حواس پنجگانه، حس کردن، فهمیدن، پی بردن، احساس کردن، دیدن، دریافتن سایر معانی: سوهش، سترسا، پولاب، (جمع) شعور (مشاعر)، ویر، ادرا ...
تمایل، عاطفه، نیت، احساس، ضعف ناشی از احساسات سایر معانی: گرایش، (معمولا جمع) عواطف، احساسات، نظر، عقیده، باور، (مثلا هنگام نوشیدن به سلامتی کسی) جمله ی درودآمیز، تعارف، درود، حساسیت، سوهش پ ...
بی حسی سایر معانی: بیحسی
مزخرف، سفاهت، بیهوشی، بی علاقگی، خیره سری، خریت، حماقت، سبک سری، کند ذهنی سایر معانی: ابلهی، کودنی، کم هوشی، stupidness خریت