وظیفه، نقش، رل سایر معانی: بخش، طومار، بازی در تاثر نقش [سینما] نقش - نقش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عینیت سایر معانی: همانی، همان بودن، یکجوری، همانندی، مطابقت، یکسانی، یک نواختی [ریاضیات] تشابه، یکسانی، همسانی
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت، شکل دادن به، سرشتن، شکل دادن سایر معانی: دیس، دیسه، قالب، هیبت، شبح، نما، سایه، نگاره، سیما، تن (در برابر: چهره face)، بدن، هیکل، وضع، حال، حال ...
روکش سایر معانی: روکش (به ویژه روکش چوب)، روکش کردن، ظاهر فریبنده، نمای دروغین، پیرایه، زرق و برق، (هریک از لاهای تخته ی سه لا و چهارلا و غیره) لا، لایه، دارای ظاهر فریبنده کردن، پر زرق و بر ...
احتمال، راست نمایی، شباهت به واقعیت سایر معانی: واقع مانندی، محتمل نمایی، راستین نمایی، عین نمایی [سینما] عین نمایی