پیش بینی کننده، غیب گو، بیننده، پیغمبر سایر معانی: بینا، غیب بین، (یکان وزن در هند و ایران و چند کشور مجاور - در هند برابر است با 2/06 پوند یا 0/933 کیلوگرم) سیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیغمبر زن، زن غیب گو سایر معانی: (زن) غیب بین، غیب گو، پیامبر
پارچه راه راه نخی سایر معانی: (از ریشه ی فارسی: شیر و شکر) پارچه ی راه راه (پنبه ای یا کتانی) [نساجی] طرح موجی - پارچه تافته راه راه معمولی با چین متناوب - پارچه راه راه پنبه ای ...
[نساجی] مدیر گارخانه
سرپرست، ناظر، متصدی، مباشر سایر معانی: سرکار
ماموریکه رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
[نساجی] سر پرست - سر شیفت - متصدی - سر کارگر
مدیر، سرپرست، مدیر تصفیه، رییس، فرمدار، وصی و مجری سایر معانی: (حقوق) مدیر و مباشر امور و اموال شخص دیگر، امین ترکه، کارتراز، قیم، متولی، اداره کننده، مجری، رئیس [کامپیوتر] مدیر- نام حسابی ک ...
همراه دختران جوان رفتن، اسکورت، نگهبان یاملازم خانم های جوان، نگهبانی کردن سایر معانی: شخصی که همراه خانم های جوان میرود، همراه دختران جوان رفتن برای حفاظت انها
غیب گو، فالگیر
گردش کننده، گردش رونده، سیاح
(عامیانه) مخفف:، مدیر اجرایی، مخفف:، اجرایی، مجریه