معنی

سرپرست، ناظر، متصدی، مباشر
سایر معانی: سرکار

دیکشنری

نظارت کننده
اسم
supervisor, bystander, overseer, viewer, spectator, stewardناظر
administrator, supervisor, caretaker, superintendent, warden, overseerسرپرست
steward, foreman, manager, intendant, superintendent, overseerمباشر
operator, manager, director, foreman, chief, overseerمتصدی

ترجمه آنلاین

ناظر

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.