مجسمه، مجسمه سازی، مجسم سازی، سنگتراشی کردن سایر معانی: (زمین شناسی - از راه فرسایش و غیره) شکل دار کردن، دیسدار کردن، پیکر تراشی، تندیسگری، مجسمه سازی (از سنگ یا فلز یا چوب و غیره)، پیکره، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] ریخت تراشی عارضه توپوگرافیکی که از یک عارضه اصلی و عمده کوچکتر بوده و اغلب درون چنین عارضه ای و یا بر روی آن شکل می گیرد. مانند یک اثر شکنجی یا برآمدگی کوچک در بستر اقیانوس
(مجسمه ای که از مواد نرم مانند پارچه یا پلاستیک باشد) نرم تندیس
[عمران و معماری] پیکره گچی
حک شده سایر معانی: (verb transitive) حک کردن، تراشیدن، کنده کاری کردن، بریدن
بر گرداندن، تکرار کردن، جور ساختن، تا زدن سایر معانی: (به ویژه آزمایش های علمی) تکرار کردن، به نتیجه ی مشابه رسیدن، چندباره کردن، پدیسار کردن، (به ویژه برگ) همتایه، (بر روی خود) تا شده، (آما ...
مجسمه سازی، مجسمه ساز، هیکل تراشی، تندیسی سایر معانی: وابسته به مجسمه و مجسمه سازی، تندیسگرانه، هنر مجسمه سازی، تندیسگری، پیکر تراشی، مجسمه سای [ریاضیات] نقش
پردیسی که در آن مجسمههای مختلف را در محیطی خوشمنظره به نمایش میگذارند [گردشگری و جهانگردی]
واژههای مصوب فرهنگستان