کناره گیری، تفکیک، جدا سازی، تجزیه طلبی، جدا گرایی سایر معانی: جدایی طلبی، جدایی گرای، اعتزال خواه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کم، نحیف، غیر کافی، کم دادن، مضایقه کردن سایر معانی: بخیل بودن، خسیس بازی درآوردن، خست کردن، فروگذار کردن، کم خرج کردن، (عامیانه)، رجوع شود به: scanty، با بی دقتی انجام دادن، بدانجام دادن، خ ...
دقیق، زیرک، محیل، لطیف، تیز و نافذ سایر معانی: کم چگال، نامتکاثف، کم غلظت، ناچگال، بسیط، نافشرده، نامتراکم، ناهمفشرده، موشکاف، موبین، نازک انگار، ظریف انگار، زیرکانه، موشکافانه، موبینانه، نا ...
ملاحظه، نزاکت، کاردانی، سلیقه، درایت سایر معانی: مردم داری (مهارت در انجام کار یا گفتن سخن بموقع و بجا)، موقع شناسی، کیاست، فراست، تدبیر، ظرافت طبع، حساسیت (در امور هنری)، (در اصل) حس لامسه، ...
خسیس، ناخن خشک، ممسک، ژکور، زفت، کنس، پست، خشک دست، خسیس
سیاست یا برنامهای که هدف آن کاستن از تبعیضهایی است که در گذشته بر فرد یا گروهی وارد شده است، ازطریق اقدامات مثبت برای در اختیار نهادن فرصتهای مناسب در حوزۀ تحصیل و کسب و کا ...
واژههای مصوب فرهنگستان
روشی که در آن ازطریق مجموعهای از مشاهدات چندمتغیرۀ معین بر روی نمونههایی که با قطعیت میدانیم از دو یا چند جامعه میآیند، بتوان قاعدهای وضع کرد که براساس آن افراد ...
اولویتی که یک دولت در جهت جذب کالا برای کشتیهایی که تحت پرچم آن به ثبت رسیدهاند قائل است، صرفِنظر از ملاحظات تجاری حاکم بر حمل کالا [حملونقل دریایی] ...