تفرقه انداز، تفرقه جویانه سایر معانی: وابسته به تفرقه ی مذهبی، نفاقی، schismatical تفرقه انداز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تفرقه انداز، تفرقه جویانه سایر معانی: schismatic تفرقه انداز
مرتد، مخالف، مخالف، نا موافق سایر معانی: (کسی که با اکثریت اختلاف عقیده دارد) دگراندیش، خلاف اندیش، ناجور، ناهم ساز، مخالف عقیده عموم، معاند
طرفدار اصول شورش و یاغی گری
فرقه گرای، فرقهای، حزبی، تیرهای، کوته بین سایر معانی: وابسته به فرقه، متعصبانه، کوته فکرانه، محدود، پیرو فرقه ی بخصوص، فرقه گرا