dissident
معنی
مرتد، مخالف، مخالف، نا موافق
سایر معانی: (کسی که با اکثریت اختلاف عقیده دارد) دگراندیش، خلاف اندیش، ناجور، ناهم ساز، مخالف عقیده عموم، معاند
سایر معانی: (کسی که با اکثریت اختلاف عقیده دارد) دگراندیش، خلاف اندیش، ناجور، ناهم ساز، مخالف عقیده عموم، معاند
دیکشنری
مخالف
اسم
dissident, dissident, opponent, anti, adversary, antagonistمخالف
apostate, renegade, heretic, abjurer, abjuror, dissidentمرتد
صفت
contrary, opposing, dissident, dissenting, averse, adverseمخالف
nonconformist, absonant, dissident, incompatibleنا موافق
ترجمه آنلاین
مخالف
مترادف
discordant ، dissentient ، dissenting ، heretical ، heterodox ، nonconformist ، schismatic ، sectarian ، unorthodox