متشعشع، تابناک، ساطع، درخشنده، شعاعی، پر جلا سایر معانی: درخشان، تابنده، پرشید، پرنور، نورانی، فروزان، رخشنده، رخشا، شاد و خرم، پر طراوت، پرتاوی، منبع نور، (نجوم) منبع شهاب ها، شهاب چشمه، شه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یورش، تاخت، تاخت و تاز، حمله ناگهانی، ورود ناگهانی پلیس، یورش اوردن، هجوم اوردن سایر معانی: (ناگهانی) حمله، ناگه تک، تک ناگهانی، دستبرد، شبیخون، (پلیس و غیره) ریختن (به محل خاص)، غافلگیری، ی ...
رنگین کمان، قوس و قزح سایر معانی: آژفنداک، تیراژه، کرکم، نوس، کلکم، رنگ های طیف، بصورت رنگین کمان در امدن [زمین شناسی] رنگین کمان، رنگارنگ - رنگی که در سیال حفاری مشاهده می شود که در یک چاه ...
فاسد، باد خورده، نامطبوع، متعفن، ترشیده، بو گرفته سایر معانی: دارای بوی نا، پرک، بوی ترشیدگی، بوی کره یاروغن مانده، (مزه) ترشیده، گندیده [صنایع غذایی] طعم تند : طعم تندی که در اثر اکسیداسیون ...
عطر، بو سایر معانی: بوداری، خوشبویی (redolency هم می گویند)، بو داشتن، خاطرات گذشته
معطر، بودار، حاکی سایر معانی: دارای بوی بخصوص، خوشبو
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم
معمارى : تشویه شیمى : تشویه [شیمی] تشویه، برشته کردن [عمران و معماری] تشویه
سرخ رنگ، رخ رو سایر معانی: سرخ، گلگون، رنگ مایل به قرمز، سرخی، ر رو، سر رنگ [نساجی] سرخ رنگ - رنگ مایل به قرمز
بو، طعم، مزه، حس ذائقه، دوست داشتن، مزه کردن، فهمیدن سایر معانی: بو (به ویژه بوی خوراک)، ویژگی، حالت، خاصیت، رنگ و بو، خصلت، بو داشتن، بو(ی چیز بخصوصی را) دادن، دارای اثرات چیزی بودن، حاکی ب ...
انحراف، کجی، شیب، سرازیری، سراشیبی، زمین سراشیب، سرزیری، شیب دار، سراشیب کردن، سرازیر کردن، سرازیر شدن سایر معانی: سربالایی، نشیب، فراز، تنده، شیب داشتن، سرازیر (یا سربالا) بودن، تمایل، میل ...
بویایی، شامه، استشمام، رایحه، بو، بوکشی، بوییدن، رایحه داشتن، حاکی بودن از، بو کردن، بو دادن سایر معانی: بو کشیدن، استشمام کردن، بوی چیزی را احساس کردن، بوی چیزی را داشتن، بوی گند دادن، گندا ...