عطر، رایحه، بو، خوشبویی، ادراک، رد پا، پی، بو کشیدن، عطر زدن سایر معانی: بو (به ویژه بوی خوش)، بو کردن، بوییدن، استشمام کردن (به ویژه در مورد سگ شکاری)، (به ویژه سگ - از راه بویایی) شکار کرد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عطردان سایر معانی: شیشه عطری
نافه مشک
بیساقه [کشاورزی - علوم باغبانی] ویژگی گیاهی که ساقه ندارد یا ساقۀ آن خیلی کوتاه است یا قابل دیدن نیست
واژههای مصوب فرهنگستان
ساکت، راضی، راضی شونده، غیرقابل اعتراض سایر معانی: (با بی میلی) موافق، تسلیم، سر به راه، خشنود
شیری، شیرمانند، شیردهنده، ترشح کننده شیر
نوجوان، جوان، بالغ، رشید سایر معانی: کم تجربه، خام، خام دست، وابسته به نوجوانی، بالغ (از سن بلوغ تا حدود بیست و یک سالگی) [بهداشت] نوجوان
تغذیۀ نوجوانان [تغذیه] تغذیهای با هدف جلوگیری از بیماری و ارتقای سلامت و رشد و بالندگی مطلوب در نوجوانان
داراى خاصیت قلیایى
درخت وار، شاخه مانند سایر معانی: درخت مانند، درختی، شاخه دار، شاخ و برگدار، شاخه شاخه، دارسان [زمین شناسی] شاخه شاخه، دندریتیک، شاخه ای.
[زمین شناسی] گرده درختی، گرده منشعب گرده درختی، گرده منشعب
تبار دوسویه [باستانشناسی] تباری که هم از جانب مادر و هم از جانب پدر تعیین میشود