scent
معنی
سایر معانی: بو (به ویژه بوی خوش)، بو کردن، بوییدن، استشمام کردن (به ویژه در مورد سگ شکاری)، (به ویژه سگ - از راه بویایی) شکار کردن، ردیابی کردن، رد بوی شکار را گرفتن، دریافتن، بو بردن، پی بردن، بودار کردن، معطر کردن، شم، استعداد فهم و دریافت، حس شامه، بویایی، عطر (perfume هم می گویند)، بوی شکار (که به کمک آن سگ شکار را ردیابی می کند)، رد شکار، ردیابی شکار، پی گیری، (در کشف هر چیز) کلید، نشانه، سراه، سررشته