جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتحاد، میدان، باند، نوار، ارکستر، روبان، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن، دسته کردن، بصورت نوار در اوردن، با ...
خوردن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: اوباردن، اوباشتن، باولع خوردن، لمباندن، (با خشونت و شدت) نابود کردن، در کام خود فرو بردن، فراگرفتن، (با ولع) گوش کردن، نگریستن، دریافتن، سراپای وجود ...
تند خوردن، حریصانه خوردن، قورت دادن، صدای بوقلمون در اوردن سایر معانی: مانند بوقلمون صدا کردن، قات قات کردن، با حرص و ولع خوردن، لپ لپ خوردن، بلعیدن، لف لف خوردن، لمباندن، هلپ هلپ خوردن، بنک ...
دستمال گردن، دستمال سایر معانی: دستمال (دستمال جیب - به دستمال سفره می گویند: napkin)
سرانداز، چپی، دستمال، روسری، دستمال سر، چارقد، زن روسری پوش سایر معانی: رجوع شود به: handkerchief
دستمال گردن، کاشکل سایر معانی: شال گردن
کمربند، ارسی، حمایل نظامی و غیره، پنجره گلخانه، حمایل زدن، پنجره گذاردن سایر معانی: (از ریشه ی عربی) شال کمر، شال حمایل، حمایل، قاب پنجره یا در (که شیشه در آن قرار می گیرد)، پنجره ی شیشه دار ...