ساده، عادی، مرسوم، معمول، عادتی سایر معانی: (وابسته به عادت و خو) عادتی، (وابسته به رسم و سنت) سنتی، راستاد، روا، (حقوق) عرفی [حقوق] عرفی، رایج، سنتی، مرسوم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صدای یکنواخت، تکرار هماهنگ، یک نواخت سایر معانی: یک جور بودن (سبک یا طرز یا رنگ و غیره)، قرائت یا نیایش با صدای یکنواخت، (تکرار صوت بخصوص یا ادای واژه ها با نوای یکنواخت) یکنواختی، (موسیقی) ...
یک نواختی، بی تنوعی