نوعی سرود وموسیقی جاز، افسردگی و حزن و اندوه سایر معانی: افسردگی وحزن واندوه، نوعی سرود وموسیقی جاز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غم، خفگی، تنگدلی، حزن، دلسردی، دل گرانی سایر معانی: (از دست دادن جرات و امید) دلسردی و رعب، ترس و نومیدی، ترس و اندوه، یاس، واهمه، اندوهگینی، قطع امید (despondence هم می گویند)
پریشانی، اندوه، ناله، مرض دردناک سایر معانی: (شعر قدیم) اندوه، غم، غصه، حزن، dolour : مر دردناک
بیزاری، دل تنگی، خستگی، ملالت سایر معانی: احساس بیهودگی و پوچی، بی حوصلگی، بی دل و دماغی، (روحی) گرفتگی، زیست بیزاری، پوچی زدگی
تیرگی، ملالت، افسردگی، تاریکی، دل تنگی، تاریک کردن، تیره کردن، کش رفتن، عبوس بودن، دلتنگ بودن، ابری بودن، افسرده شدن سایر معانی: کم نوری، مز گه، آدرنگ، نژندی، گرفتگی، ابهام، اندوه، نومیدی، ا ...
رنجش، غم، اندوه، حزن، سار، غصه سایر معانی: حزن شدید، ماتم، سوگ، مایه ی غم و اندوه، (عامیانه) رنجه، نومیدی
سینه سوزی، غم، اندوه، سار، غصه، درد قلب سایر معانی: درد و الم، عذاب روحی، درددل، دردقلب، مج، غم، غصه، اندوه، سینه سوزی [بهداشت] غصه - درد قلب - سینه سوزی
پشیمانی، ندامت، توبه، طلب مغفرت سایر معانی: پتت، هود
بدبینی، صفت بد، بدی مطلق، فلسفه بدبینی سایر معانی: بدبینی (در برابر: خوش بینی optimism)، (فلسفه) پیروی از آیین بدبینی
مصیبت، غم و اندوه، غم، فرم، حزن، غصه، نژندی، سوگ، تاثر، غمگینی، غصه خوردن، غصه دار کردن، تاسف خوردن سایر معانی: اندوه، آدرنگ، تاسه، دق، مایه ی تاسف، مایه ی غصه، تاسف، پشیمانی، ندامت، محنت، ف ...
بد بختی
پریشانی، غصه سایر معانی: (شدید) اندوه، غم، حزن، اندوهبار، غم انگیز، مرارت، فلاکت، مصیبت، گرفتاری، بلا، (ندا) وای !، هیهات !، افسوس، وای بر، علامت اندوه و غم