خبردروغ سایر معانی: (جمع) اکاذیب، شایعات تهمت آمیز، اراجیف، ترهات، خبردروه [زمین شناسی] اراضی مارنی ورسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشهور، خوشنام سایر معانی: شایع، در افواه، گفته شده [حقوق] مشهور، معروف
پخش کننده شایعات افتضاح امیز سایر معانی: شایعه پراکن، رسوایی گستر، ننگ گستر
(کشتی) فواره ی آب خوری، بشکه اب عرشه کشتی، فواره اب اشامیدنی
صدای زمزمه یا آه، زمزمه یا خش خش کردن سایر معانی: صدای نرم و زمزمه مانند، زمزمه، صدای آه مانند، صدای زمزمه یا اه
صدای نجوا، پچ پچ، susurrous نجوایی، شبیه نجوا
یاوه، حرف مفت، فاش کردن، سخن چینی کردن، دری وری گفتن سایر معانی: خبر چینی کردن، افشاگری کردن، لودادن، دهان لقی کردن، حرف مفت زدن، یاوه گفتن