غوغا، خانه متحرک، قابل تحرک، قابل حرکت، متحرک، سیار سایر معانی: جنبا، چمان (آنچه که خود حرکت می کند یا می توان آن را حرکت داد)، روان (مانند جیوه)، سیال، دگرگونی پذیر، متغیر، زود گرد، (وابسته ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسافرت دور، جهان گردی، دربدری
ولگرد، ولگردی، راه گذر، جانور بی صاحب، سر گردان، اواره کردن، سرگردان بودن، منحرف شدن، سرگردان شدن، گمراه شدن سایر معانی: (از راه خود یا محدوده و غیره) خارج شدن، ول گشتن، (از گله و غیره) جدا ...
ولگرد، خزپوش، بیکاره، طفیلی، دربدر، خانه بدوش، خانه بدوش، بی کاره، ولگردی کردن سایر معانی: سرگردان، آواره، عیار، دوره گرد، رذل