نظارت کردن، رسیدگی کردن، برنگری کردن سایر معانی: سرپرستی کردن، مباشرت کردن، اداره کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سبقت، برتری، تفوق، بلندی، افراشتگی سایر معانی: چیرگی، استیلا، چیری، رفت
(خلبانی که هواپیمای آزمایشی یا نوساز را به پرواز در می آورد) خلبان آزمونگر، خلبان آزمایشگر، خلبان ازمایش کننده هواپیما
غاصب، ستمگر، ظالم، جبار، حاکم ستمگر یا مستبد، سلطان ظالم سایر معانی: بیدادگر، زورگو، ستمکار، مستبد، خودکامه، خویشکام
اقایی، دست بالا سایر معانی: برتری، بالادستی، موقعیت خوب، اربابی، امتیاز
مسیل سایر معانی: بستر رود، مسیر آب، مجرای آب، آبگذر، ابرو، نهر [عمران و معماری] آبراهه - جوبچه - آبرو [زمین شناسی] کانال آب،آبراه - الف) یک کانال طبیعی به خوبی مشخص که بطور کامل یا بخشی توسط ...
نوعی تدفین که در آن جسد را در آب رود یا دریا رها میکنند [باستانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
افزارهای که با تقویت نشانک/ سیگنال قابلیت انتقال سامانه را افزایش میدهد [مهندسی مخابرات]
کِشَند ناشی از کِشَند دریا یا اقیانوس در رودخانههایی که مستقیما به دریا یا اقیانوس میریزند [اقیانوسشناسی]
دستگاهی برای کوبیدن شمع [حملونقل ریلی]
پیشبینی آبدهی یا حالت مورد انتظار در یک زمان معین یا پیشبینی حجم کل شارش در یک یا چند نقطۀ رودخانه در یک بازۀ زمانی معین [علوم جَوّ]
نوعی گشتنامۀ اجرایی مخصوص رانندۀ گشتها که عمدتا شامل دستورالعملهایی دربارۀ زمانبندی و مسیرگزینی است [گردشگری و جهانگردی]