بزیبایی، باوقار، موقرانه، بانزاکت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناسب و متوازن، جور، موزون، سازگار، (اندیشه یا سلیقه یا احساس و غیره) متوافق، همدل، همدل و همصدا، فراخور، هم آواز، هم عقیده، هم اندیش، (موسیقی) هماهنگ، دارای هارمونی، همساز، آهنگین، خوش آهن ...
متناوب، نوبتی، نوبهای، قطع کننده، تنفس دار، نوبت دار سایر معانی: ادواری، پستادار، پستامند، گاه ایستا، گاهوار [سینما] متناوب - حرکت متناوب [کامپیوتر] غیر دائمی، متناوب، دوره ای . [برق و الکتر ...
مسجع، دارای وزن یا اهنگ، پرنواخت [سینما] آهنگین - تدوین ریتمیک - آهنگین - تدوین ریتمیک [سینما] آهنگین - آهنگین