پرستیدن، بحد پرستش دوست داشتن، بت ساختن، صنم قرار دادن سایر معانی: تبدیل به بت کردن، بت ساختن (از)، زیاده ستودن، بیش از حد تحسین کردن، (به طور نامعقول) پرستیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ستایش، ستایش کردن، علم کردن، مدح کردن، تمجید کردن سایر معانی: ستودن، حمد و ثنا کردن، تعریف، ارج گذاری، ثنا، مدیحه، مدح (به ویژه سرود نیایشی صومعه ها)، (معمولا l بزرگ) سرود نیایشی پگاه ...
خیانت علیه حکومت سایر معانی: majeste lese خیانت یاتوطئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
دوستدارانه، از روی محبت
تربیت، ادب
کشیش بخش سایر معانی: (کلیسای انگلیکان) کشیش کلیسای محل (rector هم می گویند)
پارسایی، پرهیز گاری، تقوا، تقوی سایر معانی: پیرو مکتب پای تیست های آلمان (pietist)
پردعا سایر معانی: اهل نماز و دعا، زاهد، عابد، پارسا، نماز خوان، نمازی، دین دار، مقدس، پردعا
بدزبان، کفرامیز، بی حرمتی کردن، خوار کردن سایر معانی: ناوابسته به مذهب، غیر مذهبی، دنیوی، حاکی از بی حرمتی (به مقدسات)، کفر آمیز، ناگرامشی، ناوارد به کنه چیزی، عامی، ناآموخته، ناسوتی، نامقدس ...
راهبه، تارک دنیا، روحانی، خدا پرست، مذهبی، دین دار سایر معانی: دینی، کیشی، متدین، پارسا، خدا ترس، با وجدان، درستکار، بسیار دقیق، مصر، پافشار، وسواسی، عضو صومعه، عضو راهبه خانه، دیر نشین، خان ...
با احترام، محترما، احتراما، مودبانه
موهن بمقدسات، مربوط به بیحرمتی به شعائر مذبی سایر معانی: وابسته به حرمت شکنی یا تجاوز به مقدسات، مربوط به بیحرمتی به شعائر مذهبی