محترمانه، بااحترام
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی حرمتی، هتک حرمت، بی ادبی، عدم احترام سایر معانی: بی احترامی، عدم رعایت احترام (کسی)
ازروی بی حرمتی
جناب قا ی سراسقف
مبارک، سعید، متبارک، خوشبخت سایر معانی: مقدس، آشو، همایون، فرهومند، فرخنده، خجسته، وابسته به آمرزش، رستگار، آمرزیده، قرین رحمت، (قسم یا دشنام ملایم) فلان فلان شده، سزاوار دشنام، آرامبخش، پرب ...
(مرد یا زن) روحانی، کاتوزی، کشیش
کشیش سایر معانی: روحانی، کاتوزی
هوا خواهی، پرستش، سرسپردگی، تخصیص، وقف، صمیمیت، جانسپار، از خود گذشتگی، دعا، مریدی سایر معانی: اختصاص، کنارگذاری، وقف سازی، فداکاری، پاکبازی، جانفشانی، جانسپاری، پارسایی، زهد، دلبستگی مذهبی، ...
عابد، مذهبی، دین دار سایر معانی: (بسیار مذهبی) پارسا، زاهد، متدین، مومن، متعصب، (رعایت کننده ی حرمت مقدسات) پرخضوع و خشوع، از ته دل، صمیمانه، قلبی، صادق، صمیمی، اهل اخلاص، صدیق، بی شیله پیله ...
موهن سایر معانی: گستاخ، بی ادب، بی احترام، بی اعتنا، توهین امیز
بلندی، تجلیل، تمجید سایر معانی: ستایش، تعالی بخشی، والاسازی، سرافرازی [روانپزشکی] شعف
قدوسیت، تقدس، پرهیز کاری، لقب پاپ، حضرت سایر معانی: پارسایی، سپنتایی، (h بزرگ - با : his یا your) عنوان پاپ اعظم: حضرت، بلندجاه