[کامپیوتر] درخواست مظنه قیمت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[صنعت] درخواست برای پیشنهاد قیمت
[برق و الکترونیک] درخواست ارسال سیگنال کنترل C-RS232 بین مودم و کامپیوتر یا فکس کاربر که آغاز کننده مراحل ارسال داده روی خط مخابراتی است .
خواهش کننده، خواستار
[برق و الکترونیک] درخواست اطلاعات خودکار سیستمی که با بهره گیری از یک روش کشف خطا، موجب ارسال دوباره ی اطلاعات به غلط دریافت شده می شود .
[برق و الکترونیک] درخواست رزرو
خواهشمنداست که
پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن سایر معانی: استعلام کردن، درخواست کردن، رو انداختن، استدعا کردن، (قیم ...
صورت حساب، سند، نوک، اسکناس، منقار، لایحه، قبض، لایحه قانونی، برات، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن سایر معانی: مخفف اسم خاص: william، قلم به قلم حساب کردن، بیجک ...
فراخواندن، دعوت کردن، (برای شرکت در گردهمایی) احضار کردن، برای تشکیل جلسه وشورا یاکمیسیون دعوت کردن
لابه کردن، استدعاء کردن، درخواست کردن التماس کردن سایر معانی: تمنا کردن، استدعا کردن، یوبیدن، یوزیدن، بیش خواهش کردن، التماس کردن، (قدیمی) رفتار کردن (نسبت به کسی)، درخواست کردن از التماس کر ...
تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ، خبر گیری، جستار، پرس و جو، استعلام، پرسش، استفسار، سئوال سایر معانی: آگه خواست، پرسه، بررسی، پژوهش، جستجو، کندوکاو [حسابداری] درخواست ؛ سفارش [کامپیوتر] درخواس ...