حاضر جوابی، جواب شوخی امیز سایر معانی: پیش جوابی، پاسخ سریع و زیرکانه، جواب دندان شکن، پاسخ تر و چسبان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاسخ، جواب، دفاع، دفاع کردن، از عهده برامدن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن سایر معانی: تلافی، تلافی کردن، عمل به مثل ک ...
پر حرفی، لودگی سایر معانی: (امریکا - عامیانه) به منظور اخاذی و غیره (و با حضور شهود یا دوربین مخفی) مردی را با زنی مواجه کردن، شوخی لفظی، دست انداختن، گفتگوی مزاح آمیز، خوشمزگی
گفتگو، محاوره، صحبت، سخن، گفت و شنود، هم سخنی، مکالمهء دو نفری، مکالمات ادبی و دراماتیک، صحبت دونفری سایر معانی: (به ویژه در آثار هنری مانند نمایش و رمان) گفتگو، مکالمه، همگویی، همکلامی، تبا ...
سرسری، سبکی، سبک سری، رفتار سبک، لوسی سایر معانی: جلفی، شادی بی موقع یا نابرازنده، بی وفایی، دمدمی مزاجی
تلافی، جواب متقابل، جواب متقابل دادن سایر معانی: (مهجور) پس افکندن، بازافکندن، منعکس کردن، (با خشم یا طعنه وغیره و بدون معطلی و زیرکانه) پاسخ دادن، جواب (دندان شکن) دادن، پس گفتن، پیش جوابی ...
جواب، حاضر جوابی، ضربت متقابل و تند، ضربتسریع، پاسخ تند واماده، ضربه متقابل زدن سایر معانی: repost ضربت متقابل و تند، پاس تند واماده، درشمشیر بازی ضربت سریع