سیری، گودی، غور، ژرفی، عمق، ژرفا، قعر سایر معانی: (سکوت یا احساسات یا اندیشه) شدت، فرط، بحبوحه، شور، (در) وسط، (معمولا جمع) در ته و تو (ی چیزی)، اندرونگاه، ژرفنا، پستی، فلاکت، (تیم های ورزشی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نا مربوطی، بی ربطی، نا مناسبی سایر معانی: irrelevancy بی ربطی
خلوت سایر معانی: خلوت نشینی، گوشه نشینی، کهبدی