یخسار بازمانده [زمینشناسی] بازماندۀ یک یخسار قدیمیتر و بزرگتر
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] کارست بازمانده - کارستی که در آشکوب زمین شناختی قبلی تشکیل شده و هرگز توسط نهشته های بعدی پوشیده نشده است. - نیز ببینید: کارست دیرین. مترادف: کارست فسیلی.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دریاچۀ بازمانده [زمینشناسی] دریاچهای در منطقهای که قبلا دریا یا دریاچۀ بزرگی بوده است
کوه بازمانده [زمینشناسی] کوهی متشکل از سنگهای مقاوم که پس از فرسایش سنگهای نامقاوم اطراف باقی مانده است
[زمین شناسی] رسوب بازمانده - رسوبی که در تعادل با محیط خود نهشته شده، امروزه با محیط کنونی خود، با اینکه توسط رسوبات بعدی دفن نشده است، ارتباطی ندارد مثل رسوب خشکی یا دریای کم عمق که در آب ع ...
اثار باستانی، عتیقات
رها سازی، ترک، خبط، فتور و سستی سایر معانی: دورافکنی، دوراندازی، متروکه سازی، واهشتگی، ول شدگی، بی صاحبی، ویرانی، ترک شدگی، قصور، کوتاهی (در انجام وظیفه)، پرویش، مسامحه، ولنگاری، سست کاری، ک ...
ترک وظیفه، وظیفه نشناسی [حقوق] قصور در انجام وظیفه
[زمین شناسی] مانده خاک وجه یا جنبه ای از یک خاک که از یک افق خاکی قدیمی تر، مشتق شده است. مقایسه شود با: lithorelic.
[خاک شناسی] پدورلیکت
مردود، رانده سایر معانی: کشتی شکسته، وامانده، در مانده، بی پناه، مطرود، (چیز) دورانداخته شده، دورانداخته، رانده، مردود، کشتی شکسته، مطرود
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری سایر معانی: بزهکاری، فژاکن، لغزش (اخلاقی)، (عامیانه) قابل تاسف، دریغ آمیز، جای تاسف [حقوق] جنایت، جرم، تبهکاری