تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به، باز نیرو بخشیدن سایر معانی: باز نیرو بخشیدن، تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روشن کردن، خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن سایر معانی: تر و تازه کردن، شاداب کردن، طراوت بخشیدن، نوجان کردن، خرم کردن، (با خوردن یا نو ...
جوانی از سر گرفتن، دوباره جوان کردن سایر معانی: (دوباره) جوان کردن، نوجوان کردن، (دوباره) نو کردن، تازه کردن، طراوت بخشیدن، (دوباره) توانمند کردن، نیروی تازه دادن، باز توانمند کردن ...