مورد توجه قرار نگرفته، از قلم افتاده سایر معانی: ازقلم افتاده، مورد توجه قرار نگرفته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشخص، ممتاز، برجسته، فاخر، متمایز، متشخص سایر معانی: (آدم) برجسته، طراز اول، شهیر، سرشناس [ریاضیات] مشخص کردن، اختلاف زا، ممتاز، متشخص
افسرده شدن، پژمرده شدن، با چشمان خمار نگریستن، بیمار عشق شدن، با چشمان پر اشتیاق نگاه کردن سایر معانی: ضعیف شدن، بی نشاط شدن، رنجور شدن، علیل شدن، دق کردن، ذله شدن، زار شدن، خمود شدن، رنج کش ...
مشهور، خوشنام سایر معانی: شایع، در افواه، گفته شده [حقوق] مشهور، معروف