[حقوق] بدون حق مراجعه (در مورد عدم پرداخت سفته یا برات)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] با حق مراجعه
[حسابداری] بدون شناسائی حق مراجعه کارگزار [حقوق] بدون حق مراجعه (در مورد عدم پرداخت سفته یا برات)
بدیهی، نا چار، نا گزیر، چاره نا پذیر، اجتناب ناپذیر، حتمی الوقوع، غیر قابل امتناع سایر معانی: روی دادنی، رخ دادنی، بی گمان، احترازناپذیر، گریز ناپذیر، بی گریز، حتما
کاردانی، تدبیر
بکار زدن، بکار گرفتن، بهرهبرداری کردن، استفاده کردن از، مورد استفاده قرار دادن، بمصرف رساندن سایر معانی: به کار زدن، به کاربردن، به کارگرفتن [مهندسی گاز] مورداستفاده قراردادن، بمصرف رساندن [ ...