(مایع غلیظ شده و غیره را با افزودن آب) به حال اول برگرداندن، بازساخت کردن، به هم پیوستن، سر هم دادن [صنایع غذایی] به هم پیوستن – سر هم دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانوادۀ بازساخته [باستانشناسی] ← خانوادۀ آمیخته
واژههای مصوب فرهنگستان
از نو ساختن، نوسازی کردن، احیا کردن سایر معانی: دوباره ساختن (رجوع شود به: construct بعلاوه ی re-)
تصحیح شده، مهذب، تعمیرشده، ارشاد شده سایر معانی: اصلاح شده، بهسازی شده، سامان یافته
عوض کردن، تعویض کردن، جابجا کردن، جایگزین کردن، چیزی را تعویض کردن سایر معانی: در جای پیشین قرار دادن، پس گذاشتن، سرجای خود گذاشتن، جای چیزی را گرفتن، جایگزین شدن، جانشین شدن یا کردن، بازگرد ...
ترمیم کردن، پس دادن، تعمیر کردن، اعاده دادن، بحال اول بر گرداندن، اعاده کردن، مسترد داشتن، باز دادن سایر معانی: (چیز گرفته شده را) باز گرداندن، پسداد کردن، مسترد کردن، در جای خود قرار دادن، ...
← خانوادۀ آمیخته [باستانشناسی]