زمین، بر، خاک، خشکی، سرزمین، دیار، بزمین نشستن، به خشکی امدن، فرود امدن، پیاده شدن، رسیدن سایر معانی: خشکی (در برابر: دریا یا آب)، بوم، ارض، مزرعه، زمین کشاورزی، کشتزار(ها)، دهات، روستا(ها) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اموال، عقار سایر معانی: ملکی، دارایی غیر منقول، مستغل (مستغلات) [حسابداری] اموال غیر منقول [عمران و معماری] ملک [کامپیوتر] سرمایه ی واقعی - ( اصطلاحی عامیانه) فضای اشغال شده توسط کامپیوتر بر ...