دوشاخهای، دوشاخه شدن، دوشاخه کردن، بدوشاخه منشعب کردن سایر معانی: تقسیم به دو مسیر شدن، دارای دو شاخ یا دو مسیر [دندانپزشکی] به دو شاخه کردن، دو شاخه شدن [برق و الکترونیک] دو راهه شدن، چنگال ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متشعشع، پرتو افکندن، تابیدن، شعاع افکندن، متشعشع شدن سایر معانی: (اشعه یا امواج نوری یا حرارتی بیرون دادن) تابیدن، درخشیدن، رخشیدن، ساطع کردن یا شدن، رخشا کردن یا شدن، (مثل شعاع های دایره) ا ...