bifurcate
معنی
دوشاخهای، دوشاخه شدن، دوشاخه کردن، بدوشاخه منشعب کردن
سایر معانی: تقسیم به دو مسیر شدن، دارای دو شاخ یا دو مسیر
[دندانپزشکی] به دو شاخه کردن، دو شاخه شدن
[برق و الکترونیک] دو راهه شدن، چنگالی شدن
سایر معانی: تقسیم به دو مسیر شدن، دارای دو شاخ یا دو مسیر
[دندانپزشکی] به دو شاخه کردن، دو شاخه شدن
[برق و الکترونیک] دو راهه شدن، چنگالی شدن
دیکشنری
دو طرفه
فعل
bifurcate, divaricateدوشاخه شدن
bifurcateدوشاخه کردن
bifurcateبدوشاخه منشعب کردن
صفت
bifurcateدوشاخهای
ترجمه آنلاین
دو شاخه شدن