(رادیو و تلویزیون) برنامه ی آزمون اطلاعات عمومی، آزمونمایش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسابقۀ دانستنیها [سینما و تلویزیون] مسابقهای تلویزیونی که در آن میزان اطلاعات عمومی یا تخصصی شرکتکنندگان با طرح پرسشهایی سنجیده میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(رادیو و تلویزیون) گرداننده ی برنامه ی آزمون اطلاعات عمومی، آزمونچه گردان، آزمون گردان
زن مارکیس، نگین بیضى شکل که از جواهر باشد
باخود گفتگو کردن، باخود گفتن، تک گویی کردن سایر معانی: (به ویژه در تئاتر) تک گویی کردن، با خود حرف زدن
soliloquist تک گو، کسیکه باخود حرف میزند
پرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن سایر معانی: استعلام کردن، درخواست کردن، رو انداختن، استدعا کردن، (قیم ...
پرسش کردن، اطلاعات کسب کردن سایر معانی: (از خلبان و فرستاده و اسیر آزاد شده و غیره) گزارش خواستن، گزارش گیری کردن، اطلاعات کسب کردن مثلا از خلبان
استهزاء کردن، تمسخر کردن، بکسی خندیدن سایر معانی: به باد تمسخر گرفتن، (از روی تحقیر) خندیدن به، مسخره کردن، ریشخند کردن، استهزا کردن، مچل کردن، دست انداختن
محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه سایر معانی: رجوع شود به: examination
محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه سایر معانی: آزمون، سنجش، بررسی، ژرف سنجی، بازبینی، متن امتحان، پرسش های آزمون، آزمایه [حسابداری] رسیدگی [بهداشت] آزمایش [ریاضیات] آ ...
امتحان کننده، ازمونگر سایر معانی: آزمونگر، ممتحن