اندوختن، بدست اوردن، پیدا کردن، حاصل کردن سایر معانی: (با کوشش) به دست آوردن، تحویل کردن، سبک کردن، فرا گرفتن، آموختن، صاحب شدن، مالک شدن، یافتن [کامپیوتر] به دست آوردن - به دست آوردن یک فای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(verb transitive) بدست آوردن، حاصل کردن، اندوختن، پیداکردن
بیماری سیدا، بیماری ایذر (acquiredimmunodeficiencysyndrome هم می نویسند)
[حقوق] تابعیت اکتسابی، تابعیت اشتقاقی، تابعیت مشتق
[حسابداری] وجوه نقد انباشته مورد نیاز
رجوع شود به: inquire، بازجویی کردن، تحقیق کردن، جویاشدن، سراه گرفتن، جستجوکردن
[خاک شناسی] نیازکودی
[خاک شناسی] نیاز گچی
جویا شدن (حال کسی را و غیره)
[خاک شناسی] نیاز آبشویی [آب و خاک] آبشویی مورد نیاز
[حسابداری] الزامات قانونی
[صنعت] برنامه ریزی احتیاجات مواد - یک سیستم رایانه ای برای تعیین زمان و مقار نیاز به مواد که در عملیات تولید مورد استفاده قرار می گیرد.