[کامپیوتر] صف گذاشتن، صف بستن، صف، سئوال، جواب .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
علامت سوال، پرسش نشان سایر معانی: (دستور زبان و آیین نقطه گذاری) علامت سوال، نشان پرسش (این نشان در فارسی: ؟ - در انگلیسی: ?)، پرسش نشان نشان پرسش، علامت سئوال
[حقوق] امر موضوعی
[حقوق] امر حکمی
[آمار] جمله بندی پرسش
[آمار] اثرهای جمله بندی پرسش در بررسیها
قابل بحی، مشکوک سایر معانی: سوظن آفرین، نامعین، نامعلوم، (از نظر اخلاقی) مورد سوظن، غیرقابل اعتماد
بطورقابل تردید، یامشکوک، بطورنامعلوم، چنانکه قابل بحک باشد
the authenticity of a tradition قانون ـ فقه : جرح حدیث، استسفار
پرسند، جویاشدن
پرسشنامه سایر معانی: پرسشنامه [حسابداری] پرسشنامه [صنعت] پرسشنامه [ریاضیات] پرسشنامه، سئوالنامه [آمار] پرسشنامه
افسر رئیس دادگاه سایر معانی: رجوع شود به: quaestor، quaestor : روم افسر رئیس دادگاه، خزانه دار